زبان مادری، هویت فردی و سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی
سخن از سیاست و زبان که می شود اگر از جمله اقلیتهایی باشید که به زبان مادری خود تحصیل نکرده باشید، اولین نکته ای که به ذهنتان متبادر خواهد شد سخن گفتن از حقی خواهد بود که از آن محروم شده اید. هرچند هم گفتمان هژمونیک زیر سوال بردن خود را تعجب آور ، غیرعاقلانه و بی معنی بداند باز هم نمی توان از مطرح نمودن آن صرفنظر نمود. هادسن ۱۹۹۶ در کتاب زبانشناسی اجتماعی می گوید جامعە تنها زمانی بهترین عملکرد و بازدهی را خواهد داشت کە همە اعضای جامعه به خود و آنچه هستند افتخار کنند.
اما این اتفاق چگونه رخ می دهد؟ آیا کودکانی که به زبان مادری خود نمی آموزند و از همان ابتدای تحصیلات دچار نوعی ترس و سرخوردگی شده و نسبت به همسالان خود که به زبان مادری خود می آموزند طبعا کمبودهایی خواهند داشت اعتماد به نفس کافی برای افتخار کردن به آنچه هستند، خواهند داشت؟ چنین کودکانی زمانی که باید صرف فراگرفتن دانش شود را صرف آموختن و درک مفاهیم اولیه به زبانی میکنند که قرار است زبان آموزشی شان شود.
درست همان زمان را کودکان دیگری که به زبان خود می آموزند صرف یادگیری علم و دانش می کنند بدون دغدغه و اندیشیدن به موضوعات زبانی. در اغلب موارد آنها محکوم به تکراری طوطیوار و نه درکی واقعی می شوند. سرخوردگی و افت تحصیل و ترک تحصیل طبق مطالعات انجام شده در سطح دنیا در کودکانی که به زبان مادری نمی آموزند بسیار بیشتر است. آنها درونیات خود را مجبورند به زبانی ترجمه کنند که با آن الفت و دوستی دیرینه ندارند.
ضمن اینکه همیشه این پرسش در ذهن آنهاست چرا زبانشان ارزش آموزش ندارد؟ از همان ابتدا پایه های هویت فردی و اجتماعی و فرهنگی اش در هم می شکند. وانگهی تحقیقاتی که زبانشناسانی چون تاو اسکوتناب در سطح دنیا انجام دادند نشان داد کودکانی که دوران ابتدایی را به زبان خود آموزش می بینند برای آموختن زبان دوم و سوم و نیز مستعد تر و تواناتر خواهند بود.
مطابق اصل حقارت زبانی اعضای گروه اجتماعی حاکم ، زبانهای گروهای اجتماعی دیگر را ناقص می شمارند …ضمن اینکه زمینه رشد و شکوفایی و گسترش برای آنها فراهم تر است …ارزشها و هنجارهای مورد قبول آنهاست که در سطح کل جامعه مورد پذیرش واقع شده و ارزشمندتر جلوه می کند و اینها به مرور به جوامع غیر حاکم و زیردست آسیب وارد می سازد.
جمهوری اسلامی از ابتدای سرکار آمدنش با نفی گوناگونی موجود در ایران و سیاستهای هژمونیک و یکهانگارانهی خود به نام ” جمهوری اسلامی یک کلمه نه بیش نه کم” مدام در حال عملیکردن تز آسیمیلاسیون رنگینکمان ایرانی و تزریق دکترین ” ولایت مطلقه فقیهی” در ابعاد گوناگون به آحاد مردمان ایران بوده است. به این معنا که در این سرزمین و شاید تمام جهان (تز صدور انقلاب ) یک اندیشه برتر و الهی موجود که میتواند منشاء حیات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی برای تمامی ایرانیان باشد. اما پس از گذشت ۳۷ سال از عمر این نظام، میبینیم که خارج از خسارتهایی که به مردمان ایران وارد آمده- بویژه میلتهای غیر فارس زبان- هویتخواهی و مبارزه برای احقاق حقوق ملی بویژه در کردستان همچنان ادامه دارد.
دولت بنفش جمهوری اسلامی با راه انداختن یک سری برنامههای سطحی همچون تدریس زبان کردی و آذری با استناد به اصل ١٥ قانون اساسی جمهوری اسلامی به جنگ نرمی قدم گذاشته است که آرزوی برد سیاسی و انکار مساله ملی و هویتی ملیتهای ایرانی را در دل میپروراند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر